اگر روزی به خودتان بیایید و متوجه شوید که مدتی است برای انجام مسئولیتهای کاریتان احساس فشار میکنید و دیگر اشتیاق و انگیزه روزهای اول را ندارید، چه میکنید؟ ممکن است مدیری باشید که متوجه بیمیلی بعضی از کارمندانتان شدهاید و زنگ خطری را در سازمانتان احساس کردهاید و به دنبال راه حل میگردید. همه افراد در هنگام آغاز به کار در یک سازمان باانگیزه و هدفمند هستند. اما پس از مدتی بعضی از آنها بنا به علتهای مختلف، دیگر انگیزهای برای ادامه مسیر ندارند. دلایل بی انگیزگی کارکنان یک سازمان چه میتواند باشد و برای رفع آنها چه راهکارهایی وجود دارد؟ در این مقاله به این پرسشها پاسخ میدهیم.
دلایل بی انگیزگی کارکنان
همه افراد در مصاحبههای کاری، خود را بسیار باانگیزه، تلاشگر، هدفمند، وفادار به کار و مسئولیتپذیر نشان میدهند و احتمالا بسیاری از آنها این ویژگیها را واقعا داشته باشند. اما چه اتفاقاتی میافتد که مدتی بعد همان فردی که تمام تلاش خود را برای جلب نظر مصاحبهکننده کرده بود، حالا به سختی و با احساس فشار ساعات کاری را به پایان میرساند؟
به طور کلی دلایل بی انگیزگی کارکنان را میتوان به این گروهها تقسیمبندی کرد:
- مشکلات شخصی و فردی
- مشکلات خانوادگی
- معضلات اجتماعی
- تنگناهای اقتصادی
- و…
البته باید به این نکته توجه داشت که کارکنان سازمانها ربات نیستند و همه انسانها ممکن است در زندگی خود دورههای بیانگیزگی را تجربه کنند؛ زیرا تجربههای تلخ زندگی چه از نظر احساسی و چه از نظر جسمی افراد را برای مدتی گوشهگیر و بیانرژی میکند. هرچند از آنجا که اکثر سازمانها در رقابت با یکدیگر هستند، همیشه به حداکثر توان کارکنان خود نیاز دارند و جایی برای استراحت نمیگذارند.
مشکلاتی مانند افسردگی یا تعارضات خانوادگی، نداشتن حقوق کافی، ناامیدی از ترفیع شغلی و… میتوانند از جمله مشکلاتی باشند که موجب بی انگیزگی کارکنان شوند. همچنین بعضی از افراد پس از آغاز به کار در سازمان متوجه میشوند که به این شغل علاقه ندارند و عمرشان در این سازمان در حال تلف شدن است. همه این دلایل بهرهوری سازمان را کاهش میدهد و آن را از رسیدن به اهداف خود بازمیدارد.
نشانه های کارمند بی انگیزه
وقتی کسی به هر دلیلی به حضور در یک محیط یا به انجام کاری مشخص، تمایل درونی ندارد، آثار این بی میلی را میتوان در برخی رفتارها و تعاملات او مشاهده کرد. زیرا ناخودآگاه او تا حد ممکن از رویارویی با موقعیت نامطلوب جلوگیری میکند. در ادامه به بعضی از علامتهایی که خبر از بی انگیزه شدن کارمندی میدهد اشاره میکنیم:
- دیر رسیدن به محل کار و زودتر ترک کردن آن
- سرپیچی از دستورهای مافوق خود
- کیفیت ضعیف در انجام مسئولیتها و وظایف
- شکوه و شکایت دائمی از مسئولیتها
- طولانی کردن زمانهای تنفس مانند زمان نهار
- تاخیر در تحویل گزارشها
- از سر باز کردن وظایف کاری به بهانههای مختلف
- بیحوصله و بیانرژی بودن به مدت طولانی
کارکنان بی انگیزه تمایلی برای شروع کارهای جدید ندارند و ترجیح میدهند تا کارهای هر روزه خود را تکرار کنند. همچنین این افراد در برخورد با مشتری یا مراجعان بیحوصله هستند و اکثر اوقات در پاسخگویی صحیح و به موقع کوتاهی میکنند. مثلاً دیده شده که بسیاری از کارمندان بانکها به جای پاسخگویی به مراجعین، جدول حل میکنند یا بازی میکنند.
حضور افراد بی انگیزه در سازمان باعث تضعیف انگیزه دیگر کارمندان نیز میشود. دیدن همکارانی که از شروع روزکاری بیحوصله و بیانرژی هستند روز کارمندان دیگر و حتی مراجعانی که به سازمان میآیند را خراب میکند و انگیزه آنها را برای کارکردن کاهش میدهد. در کتاب پیمایش تعالی میخوانیم که رفتارهای مخرب میتواند تا ۴۰% عملکرد کارکنان کل سازمان را کاهش دهد. اگر چنین مشکلاتی را در سازمان خود مشاهده کردید، تعلل نکنید و رفع این مشکل را به فردا موکول نکنید. برای عبور از این شرایط میتوانید از راهکارهای همین کتاب کمک بگیرید.
مدیران سازمانی و البته بخش منابع انسانی سازمان نقش مهمی در حل مشکل بی انگیزگی کارمندان دارند. مثلاً میتوانند با برگزاری یک جلسه خصوصی و انجام گفتگویی دوستانه، از دلایل بی انگیزگی کارمندشان آگاه شوند. اردوهای گروهی یک روزه برگزار کنند یا مناسبتهای مختلف را در سازمان جشن بگیرند. اگر علائم بی انگیزگی را در تعداد قابل توجهی از کارکنان مشاهده کردید، این زنگ خطری برای سازمان شماست. در واقع نشاندهنده این است که مشکل یا مشکلاتی در سازمانتان وجود دارند که باعث تضعیف روحیه و انگیزه کارکنان میشوند. در این شرایط بهتر است روند مدیریت منابع انسانی را یک بار دیگر بررسی کنید و اگر لازم است تغییراتی به وجود بیاورید. میتوانید این کار را به کمک راهکارهای کتاب ارتباط منابع انسانی موثر انجام دهید.
مشکلات کارکنان در سازمانها
بسیاری از ما قبل از آغاز به کار در یک سازمان، تصورات احتمالا خوشایندی را درمورد شرایط کاری، محل کار و همکارانمان در سر میپرورانیم. اما پس از مدتی متوجه میشویم که واقعیت، شباهت چندانی با تصورات ما ندارد و این ممکن است باعث شود تا دیگر انگیزه و انرژی لازم برای ادامه راه را نداشته باشیم.
مثلاً فردی ممکن است تصور کند که همکاران شاد و پرانرژی دارد که هر صبح باانگیزه به یکدیگر سلام میدهند، رابطه صمیمانهایی با هم دارند و بعد از کار نیز برای تفریح با همکاران خود بیرون میروند. اما در واقعیت فضای کاری او دارای جوی سرد و جدی است و یا بروز برخی تعارضات به هنگام انجام کارها روابطش با آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. بدتر از آن،ممکن است با جوی سمی روبهرو شود و همکاران آزاردهندهای داشته باشد. در نتیجه چیزی که اتفاق میافتد این است که فرد انگیزه خود برای کار کردن را از دست میدهد و حتی دیده شده افراد در روزهای اول از کار استعفا دادهاند تا به سرنوشت همکاران خود دچار نشوند!
قدم اول این است که واقعیت را از تصوراتتان تفکیک کنید. انسانها با ذهنیتها، باورها و اصول تربیتی و اخلاقی متفاوت در یک سازمان جمع میشوند. اینکه توقع داشته باشید همیشه همه چیز عالی پیش رود ممکن نیست. احتمالا خود شما نیز گاهی ناخواسته رفتارهایی را بروز میدهید که موجب سوءتفاهم و یا آزار دیگران میشود. بنابراین مهم است که روش های حل تعارض را بلد باشید تا بتوانید ارتباط موثرتری با همکارانتان برقرار کنید.
عوامل دیگری به غیر از ارتباط با افراد دیگر در محل کار منجر به بی انگیزگی و یا تقویت انگیزه و میل به کار در پرسنل میشودکه در ادامه به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
حقوق و مزایای پایین
پول همیشه انگیزه بسیار قوی برای شروع و ادامه هر کاری بوده و هست و مهمترین دلیل افراد از کار کردن به دست آوردن پول و حقوق و مزایای بیشتر است. اما اگر افراد احساس کنند که حقوق آنها با میزان کار و مسئولیتی که دارند همخوانی ندارد و تلاشهایی که برای گرفتن مزایای بیشتر انجام میدهند دیده نمیشود دیگر انگیزهای برای کار کردن نخواهند داشت و کمکم تلاشهایشان را کمرنگ میکنند. البته که این روش، موثر واقع نمیشود زیرا نه رئیس متوجه نارضایتی شما میشود و نه کمکاری آینده شغلیتان را بهبود میبخشد. بهترین راه این است که درخواست افزایش حقوق را مطرح کنید و خودتان را از این چرخه معیوب و مقایسه ساعت و میزان تلاشتان با حقوق دریافتیتان خلاص کنید. اما برای اینکه درخواستتان اثربخش باشد مهم است که قبل از ارائه آن، نکات ضروری را در نظر بگیرید و آمادگی برخی اتفاقات احتمال را داشته باشید.
دیده نشدن تلاش ها
تا به حال وقتی از کسی حسنجویی میکنید واکنش او را بررسی کردهاید؟ وقتی کسی از ویژگیهای مثبت خودتان تعریف میکند چطور؟ افراد در اکثر احساساتی که تجربه میکنند با یکدیگر اشتراکاتی دارند. این طبیعت هر انسانی است که دوست دارد مورد توجه قرار بگیرد. اما برخلاف آنچه انتظار میرود بسیاری از مدیران تنها نقاط ضعف کارکنان خود را میبینند و نقاط قوت را آنچنان مورد توجه قرار نمیدهند. اگر کارمندی ده دقیقه دیر برسد تذکر خواهد گرفت اما هنگامی که پروژه خود را سر وقت تحویل میدهد یا در قسمتی از سازمان باعث پیشرفتی میشود، تشویق نخواهد شد. گاهی پیش میآید که نتیجه زحمتشان را مدیر یا همکار دیگری به نفع خود استفاده میکند و نامی از آنها نمیبرد. این مسئله نیز مصداق بارز نادیده گرفته شدن است و مانند یک سیاهچاله نوری تمام اشتیاقتان برای مفید واقع شدن را در خود فرو می برد.
به عنوان مدیر و یا رهبر یک کسب و کار، ضروری است که بتوانید انگیزههای افراد مختلف برای انجام کار را بشناسید و آنها را به موقع تقویت کنید. دنیل پینک در کتاب انگیزه به بررسی عوامل انگیزهبخش برای افراد و تاثیری که در افزایش میزان بهرهوری آنها خواهد گذاشت میپردازد. او با بررسی عوامل انگیزش انسان در طول تاریخ به مخاطبین خود نشان میدهد که انسان برای حصول رضایت و افزایش کارایی خود لازم است ابتدا به زندگی خود سمت و سوی مشخصی داده و کارهایی نو و خلاقانه انجام دهد.
رعایت نشدن حقوق اولیه و مهم
پایمال شدن حقوق اولیه مانند حق اعتراض، بیمه، حقوق کافی، بیاحترامی یا بیارزش دانستن فرد… همگی از مواردی است که شرایط کار کردن را برای هرکسی سخت میکند. این طبیعت انسان است که در صورت رعایت نشدن حقوقش احساس ناراحتی کند و کمترین کاری که برای التیام این احساس میتواند انجام دهد، این است که بتواند اعتراضش را بیان کند. متاسفانه در بسیاری از سازمانها با کارکنان با بیاحترامی رفتار میشود و کارکنانی هم که اعتراض میکنند، اخراج یا توبیخ میشوند. به همین خاطر دیگر کارمندان از ترس از دست دادن شغل خود سکوت میکنند. این روند در طولانی مدت موجب افزایش استرس و تنش و بیمیلی به ادامه کار میشود. در حالیکه با برخورد درست و به موقع میتوان مورد اعتراض را به پلهای برای پیشرفت جمعی سازمان تبدیل کرد.
رهبری و مدیریت ضعیف سازمان
«کارمندان، کار بد را رها نمیکنند! آنها کارفرمای بد را ترک میکنند». یک رهبر میتواند با مدیریت صحیح، کارکنان را به سازمانش متعهد و وفادار کند و یا باعث شود تنها نیاز مالی آنها را تا پیدا کردن سازمانی بهتر در آنجا نگه دارد.
مشکلات فردی و فشارهای کاری
مشکلات فردی و خانوادگی مانند افسردگی، طلاق، فوت یکی از اعضای خانواده و… را میتوان از دلایل بی انگیزگی کارکنان دانست. این مشکلات نه تنها باعث میشوند فرد انگیزهای برای کار نداشته باشد بلکه انگیزه او برای زندگی کردن را نیز کاهش میدهد. بنابراین بهتر است به کارمندانی که مشکلات فردی دارند زمان برای حل مشکلات داده شود. در صورت اقدام به موقع و مناسب، معمولا این نوع بیانگیزگی موقتی خواهند بود.
پس از بحران جهانی کرونا و از دست رفتن اعضای خانواده یا دوستان، احتمالا در هر سازمانی افرادی هستند که هنوز در شوک و سوگ به سر میبرند. مگان دیواین در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست، هم به خود این افراد و هم به اطرافیان و همکارانشان کمک میکند تا بهتر با این موقعیت مواجه شوند. اگر خود و یا اطرافینتان در این شرایط قرار دارید، پیشنهاد میکنیم خلاصه نکات مهم این کتاب را در وبسایت بوکاپو مطالعه کنید.
دلسردی و بی میلی کارکنان
مشکلات و فشارهای زندگی، ناامیدی از رسیدن به اهداف یا اتفاقات ناخوشایند غیرمنتظره، از دلایل عمدهای هستند که میتوانند افراد را نسبت به زندگی کاری یا فردی خود دلسرد و بیمیل کنند. در بررسی روند کاری کارمندان باید به این نکته توجه داشت که آیا دلسردی و بیمیلی که اتفاق افتاده همیشگی است یا خیر.
از بررسیهایی که در طی سالیان گذشته بر روی دلسردی و بی میلی کارکنان انجام شده، چند عامل بیشترین تکرار را داشته است:
- علاقه نداشتن به شغل
- عدم ترفیع به مدت طولانی
- مافوق با سطح پایینتر
- راه نیافتن به گروه همکاران
طبیعی است که افراد پس از انجام دادن یک کار روتین برای مدت طولانی بیمیل و بی انگیزه شوند بنابراین بهترین راهکار برای رهایی از این دلسردی ایجاد رقابت سالم و یا تغییر محیط است. تحقیقات نشان داده است افراد در سازمانهایی که در آن ارزیابی و رقابت سالم وجود دارد خلاقتر و با انگیزهتر عمل میکنند. در این سازمانها اغلب پس از پایان هر ماه افرادی که بهترین عملکرد را داشتهاند پاداش دریافت میکنند( پاداش لزوماً مالی نیست، بسیاری از سازمانها از بنهای تخفیف یا تولیدات سازمان به عنوان پاداش استفاده میشود). همچنین به طور کلی مورد تشویق قرار گرفتن حتی اگر با پاداش هم همراه نباشد میتواند در کارکنان انگیزه و میل ایجاد کند.
این مسئله فقط یکی از موارد مهمی است که رهبران کسب و کار باید نسبت به آن هوشیار باشند. در مقاله زیر ۹ مهارت مهم دیگر را به طور کامل بررسی میکنیم. اگر مدیریت یک کسب و کار یا بخشی از آن را به عهده دارید، پیشنهاد میکنیم این مهارتها را مرور کنید.
از دیدگاه سلیگمن علت وجود بی تفاوتی و عدم تلاش کارکنان چیست؟
همه افراد برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکنند، در مسیر رسیدن به اهداف شکست میخورند، گاهی خسته میشوند و گاهی با انگیزه ادامه میدهند. شکستهایی که در طی مسیر رسیدن به اهداف اتفاق میافتد برای بسیاری از افراد تجربه هایی است که باعث میشود با استفاده از آنها نقاط ضعف خود را بشناسند و اشتباهات خود را تکرار نکنند.
همانطور که گفتیم بسیاری از افراد از شکست میآموزند که برنده شوند اما در مقابل، افرادی هستند که برداشتشان از شکستها این است که نمیتوانند پیروز شوند. مارتین سلیگمن، نویسنده کتاب شکوفایی روانشناسی مثبت گرا، این پدیده را درماندگی آموخته شده نامیده است. او میگوید «افراد بر اساس تجربیات گذشته خود (مانند سرکوفتها و ناکامیهای مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه میرسند که تلاش، با پیشرفت مرتبط نیست. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر میکنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند».
مطابق با این نظریه سلیگمن معتقد است که شکستهای مداوم و سرزنشهای همیشگی عزت نفس افراد را کاهش می دهد و به دنبال آن اعتماد به نفس آنها نیز کاهش مییابد. هنگامی که افراد درماندگی آموخته شده را تجربه میکنند نسبت به کار خود بی تفاوت و دلسرد میشوند؛ دیگر تلاشی برای رسیدن به اهداف خود نمیکنند زیرا باور کردهاند که هرچه تلاش کنند باز هم موفق نمیشوند.
بنابراین دلیل دلسردی و بیتفاوتی بسیاری از کارکنان سازمانها را میتوان درماندگی آموخته شده دانست. قرار گرفتن در محیطی که مافوق کارکنان دائماً آنها را مورد سرزنش قرار دهد، برای تلاشهای کارکنان خود ارزشی قائل نباشد و برای کارهایی که انجام میدهند پاداشی در نظر گرفته نشود، منجر به این بیتفاوتی میشود.
اگر در زندگی شغلی یا شخص خود شکستهای این چنینی را تجربه کردهاید و مدت زیادی است در این درماندگی آموخته شده درجا میزنید، به معنی این نیست که شرایط هرگز تغییر نخواهد کرد. شکست و ناکامی را بعنوان بخشی از مسیر هدایت خود به سمت موفقیت بپذیرید و با استفاده از راهکارهای کتاب با اقتدار برخاستن، با اقتدار برخیزید و از نو شروع کنید. برنی براون در این کتاب خواندنی به شما یادآوری میکند که شکست طبیعیتر از چیزی است که تصورش را میکنید اما درواقع تفاوت واکنش دربرابر شکست است که انسانهای موفق را از افراد عادی متمایز میکند.
اگرچه دلایل بی انگیزگی کارکنان میتواند بسیار گسترده باشد، اما به طور کلی اگر نیازهای افراد مانند نیاز به نتیجه دادن تلاشها، نیاز به ارتباط و سایر نیازهای اصلی برطرف نشوند افراد دیگر میلی به ادامه راه ندارند و نسبت به اتفاقات و مسئولیتهای خویش بیتفاوت میشوند. بنابراین برای هر سازمانی لازم است تا با شناخت نیازهای کارکنان خود و تلاش برای اهمیت دادن به آنها از دلمردگی کارمندان خود جلوگیری کند.