روانشناسی مثبت گرا

روانشناسی مثبت گرا چیست؟ (نیمه پر لیوان، نیمه خالی را می‌نوشد)

بذر روانشناسی مثبت گرا (Positive Psychology) در همان لحظه‌ای کاشته شد که دخترکی ۵ ساله گل‌های باغچه را می‌چید، به هوا پرتاب می‌کرد و می‌خندید. پدر این دخترک داستان ما که برای کندنِ علف‌هایِ هرزِ باغچه آنجا بود سر او داد کشید و گفت: نیکی، بس کن! چرا این کارو می‌کنی؟ همان لحظه بود که یک سوال اساسی در ذهن پدر شروع به درخشش کرد: چرا نیکی نباید این کار را بکند؟!

چرا به‌جای تشویق آدم‌ها به پرورش نقاط قوت شان، همیشه در مورد نقاط ضعف شان به آنها سرکوفت زده‌ایم؟ او به یاد آورد که نیکی از ۳ تا ۵ سالگی یک دخترک اخمو بوده است اما حالا در ۵ سالگی با خودآگاهی، تصمیم گرفته شرایطش را تغییر دهد.

همه چیز رای به این می‌داد که پدر، یعنی رییس انجمن روانشناسی آمریکا، باید راهی تازه برای فکر کردن به زندگی و روان انسان ارائه دهد. او مارتین سلیگمن، بنیان‌گذار روانشناسی مثبت گرا بود که این شاخه از روانشناسی را در سخنرانی معارفه سال ۱۹۹۸ ارائه داد. دو سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۰، سلیگمن با همراهی چیک سنت میهایی، مقاله‌ای ارائه داد که می‌توان آن را مانیفست این شاخه از روانشناسی دانست.

آن مقاله باعث معرفی این دانش نوین به همه روانشناسان دنیا شد و موج آن از قفسه کتابفروشی‌ها تا انواع جلسات را درنوردید. حالا بعد از گذشت ۲۰ سال، بوکاپو در این مطلب قرار است به این دانش جذاب، نگاهی مختصر اما جامع بیندازد و برای شما از قدرت، ابعاد و انگیزه‌های معنوی آن بگوید. یادمان باشد که ما درباره پدیده‌ای حرف می‌زنیم که مباحثش همیشه در صدر بهترین کتاب های روانشناسی خودنمایی کرده است.

قدرت روانشناسی مثبت

قدرت روانشناسی مثبت گرا؛ تحول‌ خود، خلق شادی و زندگی بهتر

در زمانی که این دانش، شروع به رشد می‌کرد، اغلب مسائل روانشناسی درباره این بود که چطور باید آسیب‌ها را درمان کرد، چطور باید بیماری‌های روانی را بهبود بخشید و چطور باید چیزهای واقعا بد، یعنی درماندگی، افسردگی و ترس را از بین برد. همه این موارد نوعی سازوکار دفاعی درباره مسائلی داشتند که مثل علف‌های هرز در روان انسان روییده بودند. همه متمرکز بودند روی از بین بردن، درمان، بهبود و در اغلب موارد مراجعه‌کننده به‌عنوان بیمار یا قربانی دیده می‌شد. این یعنی مطالعه درباره وجه‌های منفی، نقطه تمرکز اصلی بود. در این بین چیزی که در نظر گرفته نمیشد امر مثبت بود!

روانشناسی مثبت گرا آمد تا از همه بپرسد چرا نباید فقط نیمه خالی لیوان را ببینیم؟ چرا به جای از بین بردن و درمان، به علمی نرسیم که به ما از راه ایجاد نقاط قوت، فضیلت‌های اخلاقی و شادی بگوید؟ قدرت روانشناسی مثبت گرا درست همین‌جا ظاهر شد و نیروی آن به قدری بود که حالا بسیاری راه شاد زیستن و تبدیل نقاط ضعف به قوت را در آن پیدا می‌کنند.

از طرفی نکته مهم این بود که این شاخه خودش را به‌عنوان علم معرفی می‌کرد و همین باعث می‌شد خیال هوادارنش از بابت تاثیر آن راحت باشد. این علم می‌توانست با ارائه فضیلت‌های شش‌گانه، یعنی دانایی، شجاعت، عدل، انسانیت، اعتدال و تعالی به تقویت عزت نفس افراد کمک کند. این دانش، نه‌تنها موثر است بلکه پیشنهادهایی مثبت نیز ارائه می‌دهد. از نظر هواداران و بنیان‌گذاران، این پیشنهادها راه یک زندگی بهتر و رشد و تحول فردی را ارائه می‌دهند.

یکی دیگر از بازوهای قدرت روانشناسی مثبت گرا، تاکید آن بر قدرت حال و زندگی در زمان حال است. پیام در لحظه زندگی کن برای بسیاری از افراد طنین خیلی زیبایی دارد، چون باعث می‌شود تجربه‌های گذشته و اتفاقات آینده، باعث اضطراب آنها نشود. در واقع شاد بودن آدم‌ها به این بستگی دارد که بتوانند در زمان حال، به کشف و پرورش استعدادهای خود بپردازند. سلیگمن در کتاب چه چیز را می‌توانید تغییر دهید و چه چیز را نه نشان داد که زندگی در لحظه حال به پذیرش آنچه که رخ داده و متحول‌کردن آینده‌ای که هنوز نیامده، خیلی وابسته است.

می‌بینید که با این طرز فکر می‌توان باعث رشد و توسعه خود شد. اگر به چنین مباحثی علاقه دارید پیشنهاد می‌کنیم خلاصه کتاب های رشد و توسعه مهارت های فردی را در وبسایت خلاصه کتاب بوکاپو ببینید.

شکوفایی روانشناسی مثبت گرا

شکوفایی روانشناسی مثبت گرا اثر مارتین سلیگمن چه می‌گوید؟

مارتین سلیگمن که به‌عنوان پدر روانشناسی مثبت‌گرا شناخته می‌شود در سال ۲۰۱۱ و در کتاب شکوفایی، دیدگاهی نوین درباره شاد بودن ارائه داد. او در این کتاب که به شکوفایی روانشناسی مثبت‌گرا هم معروف است، تاکید کرد که شکوفایی انسان، باید همراه باشد با کنش اخلاقی و ارزش‌های والا. کنش‌های اخلاقی هم برای او همواره همراه بوده‌اند با شش فضیلت اصلی: دانایی، شجاعت، عدل، انسانیت، اعتدال و تعالی.

از طرفی سلیگمن با نگاهی واقع‌بینانه در این کتاب تاکید دارد که دستاوردها و روابط در جهان واقعی در مورد ارزیابی موفقیت یک شخص و به‌زیستی او بسیار مهمند. حالا ببینیم از نظر او ابعاد اصلی روانشناسی مثبت گرا چه هستند:

  • معناداری: زمانی زندگی معنادار است که برای ما ارزش‌هایی والا وجود داشته باشد. این ارزش‌ها باعث می‌شوند که انسان علت موجودیتش را بداند. احساس این‌که زندگی ما در راستای چیزی ارزشمندتر از تجربه‌های روزمره ماست، به رفتار، اهداف و احساساتمان معنا می‌دهد.
  • روابط: موفقیت در روابط و همزیستی با آدم‌ها، به زاویه دید ما نسبت به خودمان بستگی دارد. ما حتی گاهی برای ارتباط گرفتن باید جنبه مثبت روی تاریک خود را هم ببینیم. این فهم مثبت باعث می‌شود هم بتوانیم جنبه‌های مثبت دیگر آدم‌ها را ببینیم و هم آنها ارتباط موثر و پایدارتری با ما برقرار کنند.
  • موفقیت: موفقیت برای انسان‌ها جذاب و لذت‌بخش است. مثلا همه دوست دارند اسرار موفقیت پایدار را بدانند و در کارشان بهترین باشند. روانشناسان مثبت گرا در واقع وظیفه دارند که به همه آدم‌ها در این جهت کمک کنند.
  • تجربه احساسات مثبت: شادی، زندگی خوب، تحول شخصی، رضایت و امیدواری؛ این ها همه تجربه‌هایی لذت‌بخش هستند. اصلا رسیدن به فضیلت‌های اخلاقی بدون احساسات مثبت ممکن نیست.
  • تجربه تعلیق ذهنی و غرقگی: تجربۀ رضایت‌بخش از غرقگی حاصل می‌شود. با غرقگی می‌شود لذت عمیق و مشارکت همه‌جانبه در زندگی را تجربه کرد. جستجوی شادی، رضایت حقیقی و بالابردن کیفیت زندگی با تجربه غرقگی دست‌یافتنی‌تر می‌شود.

با توجه به این ویژگی‌ها می‌شود گفت ویژگی‌های فردی و مهارت‌های اجتماعی ما می‌تواند خیلی تحت تاثیر مواردی باشد که در روانشناسی مثبت گرا درباره آنها بحث می‌کنیم. اگر به این مطالب علاقه دارید خلاصه کتاب‌های روابط و مهارت های اجتماعی بوکاپو، یکی از بهترین راه‌های درگیری عمیق‌ شما با این موضوعات است.

مثبت اندیشی

تفاوت روانشناسی مثبت گرا با مثبت اندیشی

سوالی که برای خیلی‌ها پیش می‌آید این است که روانشناسی مثبت‌گرا چه هست و چه نیست؟ البته چون این شاخه از روانشناسی گسترش زیادی داشته است، به‌وجود آمدن این سوالات طبیعی است. مثبت اندیشی (Positive Thinking) یا مثبت نگری یکی از آن مواردی است که خیلی‌ها آن را با روانشناسی مثبت گرا اشتباه می‌گیرند. اما این دو واقعا چه فرقی با هم دارند؟

  • اولین تفاوت آن‌ها این است که روانشناسی مثبت گرا، خودش را به عنوان علم مطرح می‌کند. در واقع موضوع، روش و استدلال‌هایش علمی است. مثبت اندیشی اما علم نیست بلکه نوعی باور و طرز فکر است که می‌تواند در قالب تجربه شخصی، خاطره، پند و اندرز ارائه شود. کتاب هایی مثل کتاب راز از جمله کتاب‌های مثبت نگر هستند.
  • دومین تفاوت در این است که مثبت نگری حدود یک قرن است که در انواع کتاب‌ها، حوزه‌ها و دانش‌ها وجود دارد و چیز جدیدی نیست. اما قدمت روانشناسی مثبت نگر تنها به ۲۰ سال قبل و مقاله مارتین سلیگمن برمی‌گردد و هنوز هم دانش جدیدی محسوب می‌شود.
  • سومین تفاوت این است که مثبت نگری هیچ ترسی ندارد که پند و اندرز خودش را بدون استدلال‌های علمی ارائه دهد اما ادعای روانشناسی مثبت‌گرا این است که حتی وقتی از فضایل اخلاقی یا به‌زیستی در زندگی می‌گوید، زاویه دیدش علمی است.
  • چهارمین تفاوت این است که مثبت نگری روی تحت تاثیر قرار دادن احساسات و هیجانات افراد متمرکز است اما موضوعات روانشناسی مثبت گرا موارد زیادی را شامل می‌شود؛ مدیریت، تحول و شکوفایی خود، شیوه‌های مثبت رویارویی با معضلات، تاب‌آوری، تجربه غرقگی، فضیلت‌های اخلاقی والا، ارزشمندی و معناداری، موفقیت و … .
  • پنجمین و آخرین مورد این است که مثبت نگری خیلی فردی است اما روانشناسی مثبت‌گرا حتی در مورد نهادها، سازمان‌ها و گروه‌ها کارکردهای عملی دارد.

ابعاد روانشناسی مثبت گرا

ابعاد روانشناسی مثبت گرا

این شاخه نوین و گسترده روانشناسی، سعی می‌کند که تمام جنبه‌های زندگی را پوشش بدهد. در حالت کلی می‌شود سه بعد برای این دانش در نظر گرفت:

  • بعد میان‌فردی (Intrapersonal): از این بعد به‌عنوان وجه ذهنی هم یاد می‌کنند. این‌که ذهن چه احساساتی دارد، چطور لذت می‌برد و چگونه می‌تواند سلامتی، شادی، رضایت، قدرشناسی و غرقگی را درک کند.
  • بعد فردی (Personal): این بعد، ارتباط فرد با دیگران را بررسی می‌کند. در واقع ما صفاتی داریم که زندگی با دیگران آن را به ما می‌دهد. عزم، پشتکار، تلاش و شکوفایی مهارت‌ها از مهم‌ترین مواردی هستند که در این سطح بررسی می‌شوند.
  • بعد جمعی (Community Level): ما نسبت به جامعه، وظایف و مسئولیت‌هایی داریم، باید اخلاق‌مدارانه رفتار کنیم و در این فرآیند هم باید باعث رشد خودمان و دیگران بشویم. بُعد جمعی جای بحث درباره چنین مسئله‌هایی است.

نکته مهم درباره این سه بعد، هماهنگی آنها در زندگی یک فرد است. کافی نیست فقط روی یکی از این ابعاد تمرکز کنیم، باید بتوانیم هر سه مورد را با هم داشته باشیم.

انگیزه های معنوی در روانشناسی مثبت گرا

برای روانشناسی مثبت‌گرا، معنویت (spirituality) یک توانمندی شخصی است. از طرفی آرمان معنویت در سال‌های رشد این شاخه از روانشناسی پررنگ‌تر شده است. برای مثال سازمان بهداشت جهانی وقتی از ابعاد چهارگانه انسان می‌گوید، نقش معنویت را در فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچگی با کسی غیر از خود، به رسمیت می‌شناسد. در واقع دسترسی به فضایل اخلاقی‌ مثل دانایی، شجاعت، عدل، انسانیت، اعتدال و تعالی با معنویت امکان‌پذیرتر است.

برخی از روانشناسان مثل بروس هود، معتقدند که روانشناسی مثبت‌گرا ارتباط تنگاتنگی با دین دارد. حتی برخی دیگر که خود را پیروان ادیان الهی می‌دانند، تلاش داشته‌اند که دین را با پیش‌کشیدن مباحثی مثل بخشش، شکر و مراقبه، با این شاخه از روانشناسی پیوند بدهند. در واقع، شادکامی و ارزشمندی زندگی برای بسیاری به وجود انگیزه های معنوی و مثبت گرایی ارتباط دارد.

ما چه چیز می‌خواهیم؟ شادی، زندگی بهتر، عوض‌کردن شرایط، اخلاق مداری و کشف بهترین نسخه خودمان. به دست آوردن این‌ها فقط زمانی عملی می‌شود که پیگیرشان باشیم. برای مثال مطالعۀ خلاصه کتاب‌های روانشناسی یکی از راه‌های پیگیری مداوم است. از طرفی خیلی مهم است که نگاهی همدلانه و آغوشی باز نسبت به روش‌ و دستاورد این راه داشته باشیم. شما چه تجربه‌ای از مطالعه کتاب‌های روانشناسی مثبت گرا داشتید، برای بوکاپویی‌ها بنویسید تا در طول این مسیر جذاب، درباره آن گپ بزنیم.

سوالات متداول
این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *