احساس (emotion) بخش جداییناپذیر انسانبودن ماست. لبخندی را که در هنگام تماشای گلی زیبا روی لبتان میآید، هیجان سوارشدن بر ترن هوایی، لذت در آغوش کشیدن عزیزان و … را پیش چشمتان مجسم کنید. آیا میتوانید بدون وجود این عواطف و حس قشنگی که در دلتان ایجاد میکنند زندگی کنید؟ طبیعتا خیر!
البته عواطف ما همیشه لذتبخش نیستند و ممکن است در طول روز احساسات ناخوشایند زیادی را تجربه کنیم. اما از آنجایی که اینها هر لحظه و هر ثانیه همراهمان هستند، درک عواطف، آشنایی با روشهای کنترل و تجربه آنها و تعادل برقرار کردن بین عقل و منطق، ضروری است.
در این مطلب از مجله بوکاپو قرار است مفصل دربارهٔ احساس و هر آن چیزی که برای آشنایی بیشتر با عواطف و کنترل آنها باید بدانید، صحبت کنیم. تا انتهای مقاله حاضر همراه ما باشید.
معنی احساس چیست؟
احساسات، واکنشهایی هستند که در مواجهه با رویدادها و موقعیتهای مختلف، در وجود ما نمود پیدا میکنند. بهگفته انجمن روانشناسی آمریکا، نوع احساساتی که در طول روز تجربه میکنیم، به شرایط و حالتی که در آن قرار داریم بستگی دارد.
بهعنوان مثال، زمانی که خبر خوبی دریافت میکنیم، شادی در وجودمان جوانه میزند؛ یا در شرایطی که خطری تهدیدمان میکند، از ترس به خودمان میلرزیم. از تجربیات روزمره چنین برمیآید که انواع مختلفی از احساسات بر زندگی روزمرهمان حاکم هستند.
ما بر اساس خوشحالی، عصبانیت، غم، بیحوصلگی یا ناامیدیمان تصمیمگیری میکنیم. همچنین، فعالیتها و سرگرمیهایمان را باتوجهبه احساساتی که در وجودمان برمیانگیزند انتخاب میکنیم.
درک و تجربه احساسات و عواطف، بخش جداییناپذیر از زندگی هر انسانی است. در ادامه مقاله، در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد. اگر دوست دارید درباره اهمیت احساسات در زندگی و مدیریت آنها برای بهبود هوش هیجانی بیشتر بیاموزید، حتما خلاصه کتاب هوش هیجانی را در سایت بوکاپو مطالعه کنید.
منشا احساسات انسان کجاست؟
درباره اینکه منشا احساسات ما کجاست، دو فرضیه وجود دارد:
- هر احساسی در بخش خاصی از مغز قرار دارد؛ مثلا، آمیگدال مرکز ترس است.
- هنگامی که مغز محرکهای لازم را دریافت میکند، احساسی خاص همراه با حالتی خاص در چهره ایجاد میشود.
تحقیقات علوم اعصاب در دهههای گذشته نشان داده است که احساسات هیچ اثر انگشتی روی مغز ندارند، بلکه شبکههای مختلف در مغز میتوانند احساسات مشابهی را ایجاد کنند و در واقع، مغز منشا احساسات ما است. از این طریق است که مغز ما بر اساس تجربیات گذشته، به احساسات مختلف بدن معنا میبخشد.
وظیفه اصلی مغز این است که شما را زنده و سالم نگه دارد. بدین منظور، مغز دنیای درونی و بیرونی شما را دائما زیر نظر دارد و انرژی را به قسمتی از بدن که در حال حاضر بیشتر به آن نیاز دارد، توزیع میکند.
هنگام نظارت بر دنیای بیرون، مغز صرفا یک تماشاگر منفعل نیست. مغز ما در جعبه تاریک و خاموش خود که آن را جمجمه مینامیم، تلاش میکند بر اساس اطلاعاتی که از طریق حواس از دنیای بیرون بهدست میآورد و تطبیق آنها با تجربههای گذشته، معنای احساسات بدنی را بفهمد.
آنچه باید دربارهٔ انواع احساسات بدانید
درباره تعداد و انواع احساس که ما انسانها تجربه میکنیم، نظریههای گوناگونی وجود دارد. بهعقیده پل اکمن (Paul Eckman) روانشناس، احساسات اصلی انسان به ۶ دسته تقسیم میشوند:
۱. شادی
بسیاری از ما برای دستیابی به شادی و شادبودن تلاش میکنیم. چون شادی احساس خوشایندی است که رضایت و خوشبختی بیشتری را برای ما به ارمغان میآورد. شادمانی عمدتا با لبخندزدن یا صحبتکردن با لحن شاد نمود پیدا میکند.
۲. غم و اندوه
بر خلاف شادی، غم احساس ناخوشایندی است که اغلب با گریه، سکوت و کنارهگیری از جمع نمود پیدا میکند. همه ما هرازچندگاهی غم را تجربه میکنیم و از اندوه خلاصی نداریم. احساساتی مثل اندوه، ناامیدی و حرمان اشکال دیگری از غم هستند.
سوگ و اندوه ناشی از مرگ عزیزانمان، شدیدترین غمی است ک در طول زندگیمان تجربه میکنیم. با خواندن خلاصه کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست، یاد میگیرید که چگونه از سوگ و اندوه ناشی از فقدان التیام پیدا کنید.
۳. ترس و وحشت
ترس ضربان قلب شما را افزایش میدهد یا باعث میشود که واکنش جنگ و گریز از خودتان نشان دهید. این مسئله ناشی از تهدیدهای واقعی یا شرایطی که به اشتباه تصور میکنیم چیزی تهدیدکننده در آن وجود دارد، ناشی میشود.
تصمیمگیری درباره اینکه ترس احساس خوشایندی است یا خیر، دشوار است. چون بعضیها از افزایش ناگهانی آدرنالین ناشی از ترس مثل تماشای فیلمهای ترسناک، سوارشدن بر ترن هوایی، چتربازی و… لذت میبرند.
۴. انزجار
انزجار زمانی ایجاد میشود که شما پدیدهای ناخوشایند را مشاهده میکنید؛ مثل فاسدشدن غذا، استشمام بوی بد، خونریزی و غیره. همچنین، زمانی که فردی کاری غیر اخلاقی یا ناپسند انجام میدهد، حس انزجار در ما ایجاد میشود.
۵. خشم
خشم و عصبانیت عموما با حالات مختلف چهره اعم از اخمکردن، دادزدن یا رفتار خشونتآمیز نمود پیدا میکند. خشم معمولا شما را نسبت به انجام اقدامات مثبت و منفی وادار میکند.
خشم یکی از طبیعیترین احساساتی است که روزانه آن را تجربه میکنیم. بنابراین، باید روشهای درستی را برای ابراز آن پیدا کنید تا خودتان یا اطرافیانتان بر اثر آن آسیب نبینید.
خشم از آن دست احساساتی است که اگر بهدرستی کنترل نشود، ممکن است به خود فرد و اطرافیان او آسیب برساند. خوشبختانه کتابهای زیادی در زمینه کنترل خشم نوشته شده است که مدیریت خشم یکی از آنها است. برای مطالعه خلاصه این کتاب از سایت بوکاپو، اینجا کلیک کنید.
۶. غافلگیری و تعجب
باتوجهبه شرایط، غافلگیری میتواند احساس ناخوشایند یا خوشایندی باشد. در شرایطی که اتفاقی بر خلاف تصورتان رخ میدهد، احساس غافلگیری و تعجب به سراغتان میآید.
وقتی پدیدهای شگفتزدهتان میکند، ممکن است دهان خود را باز کنید، نفسنفس بزنید یا فریادی از سر ترس و خوشحالی از گلویتان خارج شود. غافلگیری هم مانند ترس میتواند واکنش جنگ یا گریز را در شما ایجاد کند.
تفاوت حس و احساس چیست؟
از دوران کودکی ما را با حواس پنجگانه- بینایی، بویایی، چشایی، لامسه و شنوایی- آشنا کردهاند و همه ما از همان اولین روزهای کودکی میدانیم که چطور از این حواس برای بررسی دنیای اطراف خود استفاده کنیم.
اما این حسها چیزی فراتر از صرفا شناخت جهان اطراف ما هستند. سوالی که اینجا مطرح میشود، این است که آیا حواس پنجگانه ما با احساساتمان همبستگی دارند؟ آیا این حواس همان احساسات ما هستند؟
غیر از درک جهان اطراف، حواس ما نقش بسیار مهمی در پردازش، یادگیری و تفسیر عواطف ما دارند. در واقع، واکنشهای عاطفی ما با اطلاعاتی حسی هدایت میشوند.
بهعنوان مثال ممکن است چیزی را که از نظر احساسی ناخوشایند تلقی میکنیم، بهطور غریزی دوست نداشته باشیم. بهعبارت دیگر، آنچه ما حس میکنیم، باعث بروز احساسات میشوند.
از سوی دیگر، احساسات و قشر حسی ما میتوانند اثر متقابلی بر یکدیگر داشته باشند: احساساتمان قشر حسیمان را تقویت میکنند و حواس ما در واکنش به احساساتمان فعالتر میشوند.
بهعنوان مثال، وقتی صدای زنگ آتش را میشنوید یا بوی دود به مشامتان میخورد، ناخودآگاه بلافاصله از جا میجهید و به سمت نزدیکترین خروجی حرکت میکنید.
به بیان سادهتر، اگر چه حواس پنجگانه و احساسات ما دو مقوله کاملا مجزا هستند، اما در هم تنیدهاند و به یکدیگر وابسته هستند. آنچه میشنویم، میبینیم، میچشیم، میبوییم و لمس میکنیم، احساسات ما را تعیین میکنند و از سوی دیگر، احساسات ما بر فعالیت حواس پنجگانه تاثیر میگذارند.
عواطف و احساسات در روانشناسی
قرنهاست که احساسات و عواطف انسان توسط متخصصان مختلف مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجایی که عواطف کیفیتی روحی و روانی دارند، اندازهگیری و تعریف درست آنها نسبت به سایر واکنشهای انسانی دیگر، دشوارتر است.
بسیاری از مطالعاتی که درباره احساس در روانشناسی انجام شدهاند، احساسات بنیادین، واکنشهای رفتاری و روانشناختی و نقش هوش هیجانی در زندگی ما را مورد بررسی قرار دادهاند.
احساسات در روانشناسی به دو دسته بنیادین و پیچیده تقسیمبندی میشوند:
احساسات بنیادین
احساسات بنیادین یا اولیه، بهراحتی با حالت چهره قابل تشخیص هستند و معمولا بهطور خودکار نمود پیدا میکنند. چارلز داروین اولین کسی بود که اظهار کرد حالات چهره که بر اثر عواطف بروز پیدا میکنند، در بین تمامی انسانها مشترک هستند. همانطور که پیش از این به آن اشاره شد، پل اکمن احساسات اصلی انسان را به ۶ دسته تقسیمبندی کرد:
- شادی
- غم
- ترس
- خشم
- تعجب
- انزجار
به همین ترتیب، در سال ۱۹۸۰ روانشناسی بهنام رابرت پلاچیک اذعان داشت که ۸ احساسات اصلی در انسان وجود دارد که میتوان آنها را به جفتهای متضاد دستهبندی کرد: شادی و غم، خشم و ترس، اعتماد و انزجار، تعجب و انتظار.
اخیرا، در مطالعهای که موسسه علوم اعصاب و روانشناسی دانشگاه گلاسکو در سال ۲۰۱۴ انجام داده است، اظهار شده است که تنها ۴ احساس اصلی وجود دارد. این مطالعه نشان داد که خشم و انزجار و همچنین، ترس و تعجب حالات یکسانی را در صورت فرد ایجاد میکنند.
برای درک بهتر احساسات اصلی، چرخه رنگ را پیش چشم مجسم کنید. همانطور که نقاشها از ترکیب رنگهای اصلی سایر رنگها را خلق میکنند، از اختلاط عواطف اصلی ما هم سایر احساساتمان شکل میگیرند. برای مثال، نگرانی یکی از اینهاست.
پیشنهاد مطالعه: احساس چیست؟ (آنچه باید دربارهٔ انواع احساسات خود بدانید!)احساسات پیچیده
احساسات پیچیده ظاهر متفاوتی دارند و ممکن است بهراحتی قابل تشخیص نباشند. بهعنوان مثال، اکثر افراد افسردگی را معادل غمگینبودن در نظر میگیرند، در صورتی که افسردگی ترکیبی از اضطراب، غم، ترس و اندوه است.
در واقع، منظور از احساسات پیچیده، عواطفی است که مجموعهای از دو یا چند احساس دیگر است؛ مثلا نفرت تلفیقی از ترس، خشم و انزجار است. احساسات پیچیده به روشهای گوناگونی روی چهره افراد بروز پیدا میکنند و تشخیص آنها بهراحتی از حالات چهره افراد امکانپذیر نیست.
علاوه بر این، بعضی از عواطف پیچیده مانند حسادت ممکن است هیچ حالتی روی چهره ایجاد نکنند. لازم به ذکر است که احساسات بنیادین از ترکیب احساسات دیگر بهدست نمیآیند و بهصورت ذاتی در وجود ما خانه کردهاند.
عشق، خجالت، حسادت، سپاسگزاری، گناه، غرور، نگرانی و… از دیگر احساسات پیچیدهای هستند که همه ما روزانه بهکرات آنها را تجربه میکنیم. اضطراب از جمله احساسات پیچیدهای است که اغلب ما هر روز با آن مواجه میشویم.
اگر دوست دارید از اضطراب رهایی پیدا کنید، مطالعه خلاصه کتاب ذهن رها از اضطراب را در وبسایت بوکاپو از دست ندهید.
احساس و ادراک در روانشناسی: احساسات و ادارک چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
همه ما روزانه حجم زیادی اطلاعات حسی دریافت میکنیم. از آنجایی که ظرفیت ذهنی ما محدود است، نمیتوانیم تمامی اطلاعات واردشده به حواس را بهطور کامل پردازش کنیم؛ در نتیجه باید زیرمجموعهای از اینها برای پردازش اولویتبندی و انتخاب شوند.
احساسات ما، بر اولویتبندی این اطلاعات و درک ما از جهان اطرافمان تاثیر دارد. در حقیقت، این احساسات هستند که به ما کمک میکنند جهان اطراف خود را درک کنیم. حتی، مطالعات بعضی از محققان نشان داده است که آنچه ما میبینیم و درک میکنیم، بازتاب مستقیم جهان اطراف نیست؛ بلکه یک بازنمایی ذهنی از آن است که توسط تجربههای احساسی ما نمود پیدا میکنند.
در واقع، احساسات شما بر اینکه چه درکی از جهان اطرافتان داشته باشید، تاثیر میگذارد. بهعنوان مثال، ممکن است برای شما هم پیش آمده باشد که زمانی که از چیزی ترسیدهاید، تمرکزتان کاهش پیدا کند و حتی نتوانید خوب محیط اطرافتان را ببینید.
جالب است بدانید که وقتی پای احساسات وسط باشد، ذهن شما در یادآوری شرایط، اشیا و انسانها عملکرد بهتری خواهد داشت. برای مثال، فرض کنید شخصی را برای اولین بار ملاقات کردهاید.
اگر صورت وی خندان، گریان یا مضطرب باشد، در آینده چهره او را راحتتر بهخاطر خواهید آورد. اما اگر چهره او حالت خنثی داشته باشد و هیچ احساسی در چهره وی نمود پیدا نکند، احتمالا نقش صورت او را هرگز بهیاد نخواهید آورد.
از آنجایی که منشا ادراکات و احساسات انسان مغز است، آشنایی بیشتر سازوکارها و ساختار مغز، شما را در درک این دو مقوله یاری میرساند. در همین راستا، مطالعه خلاصه کتاب ابر مغز از سایت بوکاپو را به شما پیشنهاد میکنیم.
تفاوت احساس و منطق: احساسی باشیم یا منطقی؟
منطق ابزاری برای ایجاد نتیجهگیریهای معقول بر اساس مجموعهای از دادهها است. منطق فاقد احساس است و فقط و فقط با اطلاعات سروکار دارد. بر همین اساس، منطقیبودن بهمعنای درک یک موقعیت و اثبات و فهم چیزی بدون دخالت احساسات است.
احتمالا شما هم با دیدن تصاویر و فیلمهای حیوانآزاری احساساتی میشوید و حتی ممکن است از شدت عصبانیت و ناراحتی چند قطره اشک بریزید. اما این احساساتیشدن جز اینکه به روانتان آسیب برساند، فایدهای هم دارد؟ بهتر نیست «منطقی» فکر کنید و ببینید که چه کاری برای تغییر شرایط میتوانید انجام دهید؟
وقتی اجازه ندهید احساساتتان افسار اعمالتان را بهدست بگیرد، کارهای مفیدتری انجام خواهید داد. اما این بدان معنا نیست که باید نسبت به احساساتتان بیتوجه باشید؛ هر کدام از اینها جای خود را دارند و همه ما باید بتوانیم بین عقل و منطقمان تعادل برقرار کنیم.
احساسات وجه تمایز ما با رباتها هستند و زندگی را برای ما بسیار دلانگیز میکنند. به عشقی که بوسه کودکتان به قلب شما سرازیر میکند، فکر کنید. اضطراب و هیجان دیدار یا را پیش چشم مجسم کنید.
بدون این احساسات میتوان زندگی کرد؟ طبیعتا خیر! در ایدئالترین حالت ممکن، باید بتوانید هم به احساساتتان بپردازید و هم به ندای منطقتان گوش فرا دهید.
پیشنهاد مطالعه: احساس چیست؟ (آنچه باید دربارهٔ انواع احساسات خود بدانید!)چگونه میتوانیم تفکر منطقی داشته باشیم؟
تفکر منطقیداشتن در وهله اول راحت بهنظر میرسد، اما با توجه به اینکه محرکهای عاطفی زیادی در اطراف ما وجود دارد، برخورداری از تفکر منطقی دشوار است. در ادامه راهکارهایی ساده برای توسعه تفکر منطقی ارائه شده است:
۱. تمرین ذهنآگاهی
ذهنآگاهی راهی عالی برای غلبه بر احساسات است. با ذهنآگاهی، آگاهانهتر شرایط را حلاجی میکنید و احساسات و عواطف خود را همانطور که هستند درک خواهید کرد.
در نتیجه، راحتتر میتوانید از زاویه منطقی به قضایا نگاه کنید. مطالعه خلاصه کتاب ذهن آگاهی برای آغازگران، شما را در این مسیر یاری میرساند.
۲. یادگیری مهارت جدید
یادگیری مهارت جدید مثل حل جدول متقاطع یا رنگآمیزی آبرنگ، مغز شما را بهشدت تقویت میکند. علاوه بر این، حفظکردن شعر یا عبارات زیبایی که در کتابها میخوانید هم به توسعه تفکر انتقادی و ذهن منطقی کمکتان میکند.
۳. قضاوت ممنوع!
اینکه تفکر یا عملی را به شخصی نسبت میدهید و – مثلا – فکر میکنید نوع نگاهش طوری است که از شما خوشش نمیآید، نمونه بارز استفاده از احساسات است. دست از قضاوتکردن افراد بردارید و تفکر عاطفیتان را رها کنید.
۴. تامل و صبر
اگر در شرایطی قرار گرفتید که حس میکنید احساساتتان ممکن است کنترل شما را بهدست بگیرند، یک قدم به عقب بروید و وضعیت را ارزیابی کنید. اگر غمگین و عصبی هستید، آیا زمان مناسبی برای ابراز خشم و ناراحتی یا واکنش نشاندادن است؟
۵. تمرین، تمرین و باز هم تمرین!
توسعه تفکر منطقی چیزی نیست که یکشبه بهدست بیاورید. اما همانطور که با مداومت در ورزش، رفتهرفته ماهیچههایتان قویتر میشوند، با تمرینکردن و بهکارگیری راهکارهای گفتهشده، تفکر منطقی شما هم تقویت خواهد شد.
در این راستا، مطالعه خلاصه کتاب عادت های اتمی از وبسایت بوکاپو را به شما پیشنهاد میکنیم. راهکارهای ارائهشده در این کتاب، نه فقط در توسعه تفکر منطقی که بهطور کلی در ایجاد عادات مثبت شما را یاری میرساند.
چرا باید احساساتمان را درک و تجربه کنیم؟
فرض کنید پس از یک روز کاری شلوغ و خستهکننده به منزل برگشتهاید. بعد از عوضکردن لباسهایتان، روی مبل دلخواهتان لم میدهید و با یک لیوان چای داغ، در شبکههای اجتماعی گشتوگذار میکنید.
در این گردش مجازی، عکس چهره خندان آدمهایی را میبینید که در مسافرت بهسر میبرند یا با گونههای گلانداخته و چهرههای بشاش، از زندگی عالی، روابط بینقص و خوشبختی رویاییشان صحبت میکنند.
تلفن همراهتان را کنار میگذارید و سراغ تلویزیون میروید. آنجا هم دست کمی از فضای مجازی ندارد! با انبوهی از پیامهای بازرگانی مواجه هستید که با محصولاتشان زندگیهایی شاد و بینقص را به شما وعده میدهد. همین شرایط درباره فیلمها هم صدق میکند: همه چیز آرام است و مردم بینهایت خوشحالاند.
طبیعتا شما هم با دیدن این حجم از خوشبختی، پیش خودتان فکر میکنید که «حتما مشکل از منه که نمیتونم انقدر شاد و بینقص زندگی کنم»! داستان آشنایی بهنظر میرسد؛ اینطور نیست؟ اگر شما هم چنین احساسی دارید، قاطعانه میگوییم که ایراد از گیرنده نیست؛ فرستنده روی فرکانس اشتباهی تنظیم شده است!
پیش از آنکه به ادامه مطلب بپردازیم، پیشنهاد میکنیم کتاب نیمه تاریک وجود را مطالعه کنید تا با اهمیت و ارزش نواقص و تاریکیهای وجودمان برای خودشناسی بیشتر آشنا شوید.
همه ما در طول روز با احساسات مختلفی دست و پنجه نرم میکنیم: گاه از دست همکار بیفکرمان خشمگین میشویم، گاه حرف بیمورد صمیمیترین دوستمان ناراحتمان میکند، گاه از موفقیت کاری و تحصیلیمان به شوق میآییم و غیره.
مواجهه با این احساسات اجتنابناپذیر است و نمیتوانیم بعضی عواطف را صرفا بهدلیل ناخوشایندبودنش از زندگیمان حذف کنیم. حال که تجربه احساسات بخش جداییناپذیر زندگی ماست، چه رفتاری در قبال احساسات باید از خودمان نشان دهیم؟
بروز احساسات و فضادادن به آنها امری طبیعی است؛ ایراد آنجاست که نتوانیم احساساتمان را کنترل کنیم و آنها کنترل ما را بهدست بگیرند.
خشمگینشدن حق ماست، اما این خشم نباید به خودمان یا دیگری آسیب برساند؛ آدمی را از غم رهایی نیست، اما این غم نباید ما را از انجام کارهای روزمره بازدارد یا باعث شود به خودکشی فکر کنیم!
در ادامه درباره اینکه چگونه احساساتمان را کنترل کنیم، بیشتر صحبت خواهیم کرد. پیش از آنکه به ادامه مطلب بپردازیم، بد نیست که کتاب تسلی بخش های فلسفه را به شما معرفی کنیم.
آلن دوباتن در این کتاب از فلسفه برای التیام از بعضی احساسات از جمله ترس، خشم، تنهایی، غم ناشی فقدان عشق و… کمک گرفته است و از دیدگاه چند فیلسوف شما را با زوایای پنهان زندگی آشنا میکند.
چگونه رئیس احساسات خود شویم؟
توانایی کنترل و مهار احساسات، از آن چیزی که فکرش را میکنید مهمتر است. در صورتی که بتوانید احساسات خود را بهدرستی مدیریت کنید و با آنها هماهنگ شوید، در تصمیمگیری، مراقبت از خود، تجربه یک رابطه خوب و… موفقتر عمل خواهید کرد.
اما اگر از کنترل خارج شوند، بر سلامت عاطفی و روابط بینفردی شما تاثیر خواهند گذاشت. برای آنکه بتوانید بر احساسات خود غلبه کنید و کنترل آنها را بهدست بگیرید، میتوانید از راهکارهای زیر استفاده کنید:
- قبل از هر چیزی، صحبت با یک درمانگر را به شما پیشنهاد میکنیم. از این طریق، میتوانید تلههای روانی و طرحوارههایی را که باعث میشوند احساسات شدیدی از خود بروز دهید، شناسایی کنید. سپس با راهنماییهای درمانگرتان، راحتتر میتوانید این شرایط را مدیریت کنید. پیش از مراجعه به روانپزشک، مطالعه خلاصه کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید میتواند شما را در این زمینه یاری برساند.
- احساساتتان را درک کنید. بروز احساسات شدید پدیده ناگواری نیست و به معنی این است که زندگی را تمام و کمال به آغوش کشیدهاید.
- بهجای سرکوب احساسات، آنها را در آغوش بکشید. یکی از مهمترین مراحل در کنترل احساسات، پذیرش و ابراز درست آنها است.
- چیزی را که حس میکنید، درک کنید. از این طریق، راحتتر میتوانید احساساتتان را کنترل کنید. پاسخ به سوالات زیر میتواند شما را در این مسیر یاری برساند:
- در حال حاضر چه احساسی دارم؟ (ناامیدی، گیجی، خشم)
- چه چیزی این احساسات را در من ایجاد کرد؟
- آیا میتوان از زاویه دیگری به قضایا نگاه کرد؟
- چگونه میخواهم با این احساس کنار بیایم؟ (فریادزدن، پرتابکردن اشیا، صحبتکردن و…)
- آیا راه بهتری برای کنارآمدن با احساسم وجود دارد؟
- مدیتیشن کنید. این کار علاوه بر اینکه به شما کمک میکند آگاهی خود از احساسات و تجربیاتتان را افزایش دهید، در آغوش کشیدن احساسات را هم تسهیل میبخشد.
- احساساتتان را بپذیرید و سعی نکنید به خودتان بقبولانید که فلان چیز ارزش عصبانیت یا ناراحتی ندارد. حتی بهخاطر اتفاقات کوچک و به ظاهر بیاهمیت، این حق را دارید که احساساتی را تجربه کنید.
- احساساتتان را بنویسید. این کار باعث میشود که راحتتر آنها را بررسی کنید و عمیقتر درباره آنها بیندیشید.
- نفس عمیق بکشید. هر چند نفس عمیق باعث کنترل احساسات نمیشود، اما باعث میشود شرایط را با آگاهی بیشتری بررسی کنید و از نشاندادن واکنشهای شدید خودداری کنید.
- به خودتان فضا دهید. فضادادن ممکن است شامل اقدامی فیزیکی مثل ترککردن شرایطی که احساسات شدیدی را در شما ایجاد کرده است یا پرتکردن حواستان باشد. این مسئله بدان معنا نیست که عواطف خود را سرکوب کنید؛ فقط کمی به خودتان زمان بدهید تا با آگاهی و تمرکز بیشتری به احساساتتان بپردازید.
- راهکارهای مدیریت استرس را تمرین کنید. طبیعتگردی، ورزش، مطالعه و… برای کاهش استرس مفید هستند.
سخن پایانی
ما در واکنش به رخدادهای بیرونی و فعل و انفعالات درونی، عواطفی را تجربه میکنیم و احساس، بخش جداییناپذیر و ضروری زندگی ما است. حسهایمان به ما کمک میکنند که دنیا را بهتر درک کنیم و زندگی را بهتمامی در آغوش بکشیم.
از این رو، نه تنها نباید عواطفمان را سرکوب کنیم، بلکه موظفیم آنها را درک و تجربه کنیم. در مقاله حاضر با شما درباره احساس صحبت کردیم و راهکارهایی را برای کنترل عواطف و توسعه تفکر منطقی به شما پیشنهاد کردیم. شما برای کنترل عواطفتان چه ترفندهایی را بهکار میبندید؟
در سادهترین تعریف ممکن، منظور از احساس واکنشهایی است که در مواجهه با رویدادها و افکاری خاص در وجود ما بروز پیدا میکنند.
تمامی احساسات ما، از شبکههایی در مغز ما نشات میگیرند.
مغز برای بقا و زنده نگهداشتن ما، دائما اتفاقات پیرامون ما را مورد بررسی قرار میدهد و از طریق تطبیق آنها با تجربیات گذشته ما، عواطف گوناگونی را در برخورد با شرایط مختلف ایجاد میکند.