رهبری و مدیریت دارای خصوصیتهای متفاوتی هستند. یک مدیر عالی بودن الزاما به معنای رهبری قوی بودن نیست. اما اکثر ما این دو عنوان را به جای یکدیگر به کار میبریم و تمایز شفافی بین آنها قائل نیستیم که همین مسئله ما را به اشتباه میاندازد. اما تفاوت رهبری و مدیریت در چیست؟ ممکن است فردی بتواند یک مدیر دقیق باشد که هر سازمانی با اعتماد کامل کنترل روند رسیدن به اهدافش را به او میسپارد و یا یک رهبر که میتواند الهامبخش و متحدکننده گروهی از افراد برای حرکت در مسیرهای ناشناخته و رسیدن به دستاوردهای بزرگ باشد. ممکن است گاهی هم نیاز به ترکیب ماهرانه این دو مهارت داشته باشد.
رهبری و مدیریت، در یک سری ویژگیهای شخصیتی مشترک و در بعضی ویژگیها متفاوتاند. آگاهی از تفاوت بین مدیریت و رهبری میتواند به درک بهتر نقش شما در سازمان و تقویت توانمندیهایتان در جهت استفاده حداکثر از پتانسیلها کمک کند. با بوکاپو همراه باشید تا در این مقاله، شباهتها و تفاوتهای یک مدیر و یک رهبر را به طور شفاف بررسی کنیم. به شما کمک میکنیم که تلفیقی از نکات و ویژگیهای مثبت هر دو (رهبری و مدیریت) را در مواقع مناسب به کار ببرید.
تعریف رهبری و مدیریت
یک مدیر همیشه به دنبال این است که برای رسیدن به هدفی مشخص، چه کاری را با چه منابعی در چه زمانی انجام دهد تا بهترین نتیجه رقم بخورد. اما یک رهبر، افراد تیم را هدایت میکند، چشم انداز تعریف کرده(که ممکن است کاملا شفاف نباشد) و الهامبخش و انگیزه دهنده حرکت تیم است.
در ادامه با بررسی دو مفهوم زیر، تعریف مدیریت و رهبری را به طور دقیق برایتان شرح دادیم.
رهبری چیست؟
قدرت یک رهبر از توانایی او در کسب حمایت سایرین نشأت میگیرد. او از تاثیرگذاری خود جهت به چالش کشیدن قواعد جاافتاده و تشویق به نوآوری استفاده میکند. طبق گفته دراکر، رهبران گاهی جهت تحریک تغییرات، قوانین را تغییر میدهند. پیتر دراکر به درستی این موضوع را تعریف میکند:
مدیریت چیست؟
مدیران اطمینان حاصل میکنند که کارکنان مطابق استانداردها عمل کرده و قوانین را رعایت میکنند. آنها از برآورده شدن اهداف رهبران خود اطمینان حاصل میکنند. همچنین افرادی توانا و مسئولیتپذیر هستند، اما نقش آنها در سازمانها کاملا تابع قوانین است. مدیر فردی است که یک وظیفه مدیریتی را به دوش میکشد. به طور کلی، مدیران موظفند از طریق برنامهریزی و تعیین بودجه، سازماندهی و استخدام کارکنان و همچنین حل و کنترل مسائل و مشکلات پیش آمده، اطمینان حاصل کنند که سازمان به اهداف مطلوب دست مییابد.
پیشنهاد مطالعه: تفاوت رهبری و مدیریت: آیا یکی بر دیگری برتری دارد؟تفاوت مدیریت و رهبری
رهبری و مدیریت دارای خصوصیتهای متفاوت و تمرکز متفاوتی هستند. ۹ فرق مدیریت و رهبری با ذکر مثال در شکل زیر نشان داده شده است.
۱. تمرکز بر اهداف و چشمانداز در مقابل تمرکز بر وظایف
رهبران در راستای چشمانداز و اهداف شرکت خود جهتگیری میکنند. آنها تصویر کلان (Big Picture) را در نظر داشته و ایدههای جدیدی را جهت تحقق چشماندازهای سازمان ایجاد میکنند. رهبران ممکن است در این مسیر گاهی قانونشکنی کنند.
مدیران استاد وظایف هستند. در حالی که چشمانداز سازمان برای آنها اهمیت دارد، کاملا طبق سیاستها عمل میکنند. مدیران ایدههای بزرگ را برای رهبران سازمان خود اجرایی میکنند.
۲. خلق ایده در مقابل اجرای آن
از آنجا که رهبران همیشه در نوک پیکان نوآوری قرار دارند، باید سایر افراد را متقاعد کنند که ایدههای آنها ارزشمند هستند. به خاطر بسپارید، رهبران قدرت خود را از طریق تشویق سایرین، در جهت حمایت از خط فکریشان به دست میآورند.
از سوی دیگر، مدیران نباید ایدهای تولید کنند، زیرا نقش آنها اجرای ایدههاست. اگر فردی از مسیر رسیدن به اهداف منحرف شود، او را به مسیر باز میگردانند. کارکنان آنچه را انجام میدهند که مدیران برای آنها تعیین کردهاند.
۳. ریسکپذیری در مقابل به حداقل رساندن ریسکها
یکی دیگر از تفاوت های مدیریت و رهبری ، شیوه نگرش آنها به تغییرات و راهکارهای جدید است. رهبران تسلط نسبتا بالایی به مهارت های مدیریت تغییر دارند. آنها معمولا از راههای جدید و ساختارهای تازه و ایدههای نو استقبال میکنند، حتی اگر به دستاورد منجر نشود. ریسک پذیری یکی از ویژگیهای شاخص رهبران است.
مدیران سعی دارند کنترل اوضاع و خطرات را زیر سلطه خود بگیرند و ریسک فرآیندها را به حداقل برسانند، که این تفاوت رهبری و مدیریت، بسیار حائز اهمیت است. آنها از این امر اطمینان حاصل میکنند که کارکنان وظایف خود را به نحوی که از آنها انتظار میرود، انجام میدهند. با بروز مشکلات، مدیران به منظور اصلاح سیاستها مشکلات را با رهبران در جریان میگذارند.
۴. تشویق کردن در مقابل دستور دادن
بنابر مسئولیت مدیر نسبت به وظیفه خود، مرز بین مدیریت و رهبری در اینجا غیرشفاف است. در نهایت، رهبران کارکنان را تشویق به تفکر خلاقانه و دیدن تصویر کلان میکنند. آنها قادرند انگیزههای پنهان شده در پستوهای تاریک و دورافتاده ذهن افراد را بیدار کنند و آنها را با خودشان همراه و همهدف کنند.
مدیران معمولا اصولی شفاف در مورد جنبههای متفاوت محل کار خود دارند. آنها خروجی کارها را طبق مدل های ارزیابی عملکرد بررسی میکنند و بر اساس آن افراد را تشویق میکنند، ولی وظیفه اصلی آنها بیان نحوه مطلوب انجام کارها توسط آنهاست. مدیران افرادی هستند که برای یافتن بهترین راه انجام کار، به آنها مراجعه میشود.
۵. حرکت بر خلاف جریان در مقابل حرکت در جهت جریان
رهبران نیازمند به چالش کشیدن وضعیت کنونی هستند، در غیر این صورت سازمان آنها با خطر رکود روبهرو میشود. آنها موارد جدید را جهت بررسی مؤثر یا غیرمؤثر بودن امتحان میکنند. رهبران به منظور همتراز کردن سیاستهای شرکت با چشمانداز آن فعالیت میکنند. اگر رهبران محافظهکارانه عمل کنند، احتمال درجا زدن کل تیم را افزایش میدهند که در بررسی تفاوت رهبری و مدیریت، این مورد نیز از نکات مؤثر در پیشرفت سازمان است.
از سوی دیگر، مدیران وضعیت کنونی را حفظ میکنند. آنها در اجرای اصول تعیینشده توسط رهبران به بهترین شکل ممکن وظیفه خود را انجام میدهند. اما مدیران نیز گاهی باید کارها را از روشهای متفاوتی انجام دهند تا بتوانند استعدادها و انگیزههای کارمندان را کشف کنند و فرآیندها را بهینهسازی کنند. اما باید این قانونشکنیها را به شیوهای متفاوت از رهبران انجام دهند. کتاب اول همه قانون ها را بشکنید در بوکاپو حاوی نکات مهمی است که یک مدیر موفق باید پیش از قانونشکنی آنها را بررسی کند تا ریسک شکست استراتژیهایش را تا حد ممکن کاهش دهد.
۶. انگیزه دادن در مقابل تایید کردن
مسیر رهبری کردن افراد، معمولا مسیر پرچالش و ناهمواریست که رهبران با توانایی چشمگیر خود در حفظ انگیزه افراد، به این موانع غلبه میکنند. به دلیل همین تفاوت ها در مسیر مدیریت و رهبری، انگیزه بخشیدن از جانب رهبر با یک مدیر کاملا متفاوت است. ممکن است یک رهبر تمرکز بیشتری بر فرآیند پیشرفت تیم در مسیر رسیدن به چشماندازها داشته باشد تا رسیدن به نتایج.
اما همهچیز در جایگاه یک مدیر متفاوت است. وظیفه او حفظ انگیزههای لازم برای کارکنان تا رسیدن به هدف و نتیجه مطلوب است. بنابراین باید بتواند انگیزه فردی کارکنان را از انگیزههای سازمان برای رسیدن به اهداف تفکیک کند. یکی از چالشهای جدی مدیران، بیانگیزگی و بیتفاوتی کارمندان مشتاق پس از گذشت مدتی از اشتغال به کار آنهاست. دلایل این رفتار را در این مقاله بررسی کردهایم که پیشنهاد میکنیم حتما آنها را مرور کنید.
۷. قانونشکنی در مقابل تبعیت از قانون
رهبران باید جهت پیشرفت، در مورد قوانین سهلانگار باشند. قوانین اغلب برای ایجاد نوآوری، عاملی محدودکننده محسوب میشوند. این موضوع به این معناست که رهبران مکررا قوانین را میشکنند. زمانی که شرکت یا سازمانی در وضعیت بسیار بدی قرار داشته باشد، رهبران کاملا قوانین را نادیده میگیرند.
اگر مدیری قصد حفظ شغل خود را داشته باشد، از استراتژیهای تعیینشده توسط افراد مافوق خود تبعیت میکند. سرپیچی و شکستن قوانین موقعیت آنها را تضعیف میکند و موجب از دست رفتن کنترل اوضاع میشود، که این امر منجر به تضعیف کل سازمان میشود.
چه در جایگاه مدیر باشید چه رهبر، فرانسسکا جینو در کتاب استعداد نافرمانی و شکستن قوانین کار و زندگی حرفهای مهمی برای پیشرفت و پیشبرد اهدافتان از طریق شکستن به موقع قوانین دارد که پیشنهاد میکنیم در اولین فرصت آنها را در وبسایت بوکاپو مرور کنید.
۸. القای اعتماد در مقابل کنترل داشتن
زمانی که کسی شما را در قلمرویی ناشناس هدایت میکند، باید به میزان مشخصی به او اعتماد داشته باشید. یک رهبر قوی از درجه بالای توانایی در القای اعتماد جهت بردن افراد به مکانهای کاملا ناشناس برخوردار است.
قدرت مدیران در تواناییشان در برخورداری از کنترل کامل نهفته است. نیازی نیست برای انجام کارهایی که به شما محول شده است از مدیر خود خوشتان بیاید یا به او اعتماد داشته باشید. مدیران برای انجام وظیفه خود به نحو احسن نیازمند کنترل بوده و انتظار آن را دارند.
۹. پرورش نوآوری در مقابل محول کردن وظایف
رهبران ایدههای جدید و تفکر آزاد را پرورش میدهند، زیرا این موارد از اهداف آنها حمایت میکند. رهبران میدانند اگر بتوانند افراد را تشویق به خلاقیت کنند، قدرت ذهنی تجمعی گروه میتواند نوآوری بیشتری را تولید کند. در چنین گروههایی قدرت ذهنی تیم به مراتب افزایش پیدا میکند و نوآوری و ایده پردازیهای جدیدی رخ میدهد. این ویژگی رهبران، نشان میدهد که چطور یک رهبر باعث میشود دیگران بیشتر آرزو کنند، بیشتر به دنبال یادگیری باشند و به دستاوردهای بیشتری برسند. این یکی از اسرار مهم کمپانی بزرگ گوگل است که عده زیادی را مشتاق کار کردن در این شرکت میکند. اسرار دیگر مدیریت و رهبری در شرکت گوگل را در کتاب گوگل چگونه کار میکند از زبان اریک اشمیت؛ با ۱۵ سال تجربه در سمت مدیر اجرایی گوگل بشنوید.
مدیران تفکر آزاد را اگر مستقیما در راستای اهداف نباشد، تشویق نمیکنند. زیرا در این صورت آنها قادر به برآورده کردن انتظارات شرکت نخواهند بود. اما این به معنی غیرقابل تغییر بودن روش انجام کارها تحت نظارت یک مدیر نیست. مدیران میتوانند با به کار گرفتن راهکارهایی خلاقیت کارمندانشان را تقویت کنند و ایدههای بزرگی از دل این فرآیند بیرون بکشند. آدام گرنت کارآمدترین این راهکارها را در خلاصه کتاب نوآوران شرح میدهد که مطالعه آنها برای هر مدیر کاربلدی سودمند است.
شباهت مدیریت و رهبری
بهترین مدیران، مدیرانی هستند که بتوانند افراد را رهبری کنند. نقش رهبر و مدیر در سازمان معمولا نقش جدایی نیست. در واقع با وجود اینکه با هم تفاوت دارند، اما مکمل هم هستند. در سازمانهای بزرگ مدیران ارشد معمولا دارای مهارتهای رهبری هستند و وظایف خاص مدیریتی بر دوش مدیران میانی است. رهبری یکی از وظایف مدیریت است. یک مدیر اگر بخواهد نتیجه خوبی بگیرد، بایستی مدیریت رهبرگونه داشته باشد و با استفاده از رهبری مهارت تاثیرگذاری بر کارمندان و ایجاد محبوبیت را داشته باشد تا کارمندان را برای انجام وظایفشان به خوبی هدایت کند.
رهبری بهتر است یا مدیریت؟
همانطور که احتمالا متوجه شدهاید، تفاوتهای آشکاری میان رهبران و مدیران وجود دارد، ولی رهبری و مدیریت مکمل یکدیگر هستند. این ویدئو دلیل ارتباط نزدیک آنها با یکدیگر را توضیح میدهد.
شرکتها برای عملکرد درست و رو به جلو به مدیران و رهبران نیاز دارند. فقدان مدیریت سازمانها را با خطر عدم تطابق و برآورده نشدن اهداف مواجه میکند. فقدان رهبری میتواند منجر به رکود و نیروی کار ناامید شود. در زمینه قدرت، رهبران و مدیران ممکن است در دو سوی متضاد یک طیف قرار گیرند، ولی هردو عضو یک تیم هستند. یک رهبر میتواند چشماندازی بزرگ داشته باشد، ولی بدون مدیرانی که راه رسیدن به این چشماندازها را ترسیم کنند، هیچ هدفی محقق نخواهد شد.
گرچن اسپریتز نویسنده کتاب چگونه رهبر مثبتی باشیم، معتقد است یک رهبر واقعی میتواند خود و افراد سازمان را به سوی دستیابی به سرافرازی و برتری هرچه بیشتر هدایت کند. او در کتاب خود با استفاده از تحقیقات مدرن و دیدگاههایی نو، چگونگی دستیابی به این امر را توضیح میدهد و به تمام رهبران شجاعت لازم برای اعمال این تغییرات هرچند کوچک اما با نتایجی بزرگ را میدهد. خلاصه نکات کاربردی این کتاب را میتوانید در بوکاپو مطالعه کنید.
تعادل بین رهبری و مدیریت را هدف قرار دهید
مرز تعادلی خوبی بین رهبری و مدیریت وجود دارد. در برخی موارد، به فردی نیاز دارید که هردو نقش را به صورت جدی اجرا کند. یک مدیر ارشد میداند چه زمانی تفاوت رهبری و مدیریت را به نسبت بیشتر یا کمتر اعمال کنند.
چه زمانی از تواناییهای رهبری استفاده کنیم
درجهی امکان استفاده شما از تواناییهای رهبری وابسته به نیروی کار و نحوه فعالیت شرکت شماست. اگر چشمانداز و هدف تیم برای اعضا شفاف باشد، احتمالا آنها توسط یک رهبر الهام و انگیزه میگیرند.
زمانی که یک تیم از افرادی متعهد تشکیل شده باشد که نقش خود را درک میکنند، شما از آزادی عمل بیشتری برخوردار خواهید بود. آنها قادر به مدیریت نوآوری و خلاقیت هستند، در حالی که مسئولیتهای خود را نیز انجام میدهند. زمانی که یک رهبر قادر به گفتگو با کارکنان در مورد سیاستهای شرکت باشد، میتوانند با یکدیگر ایدههای جدید ایجاد کنند.
پیشنهاد مطالعه: تفاوت رهبری و مدیریت: آیا یکی بر دیگری برتری دارد؟چه زمانی نقش مدیریت را ایفا کنیم
زمانی که در شغلی جدید هستید، نیازمند فردی هستید که نحوه انجام کارها را به شما بگوید. زمانی که اعضای تیم شما تازه وارد هستند، وجود مدیر یک ضرورت مطلق محسوب میشوند. مدیران میتوانند در درک نحوه انجام کارها به نحو احسن به کارکنان کمک کنند. مدیران همچنین از توانایی درکِ میزان قابلیتهای کارکنان برخوردارند. آنها میدانند که محول کردن مسئولیتهای بسیار زیاد میتواند اثری منفی بر عملکرد و روحیه کارکنان داشته باشد و با درک نحوه فعالیت و واکنش هر فرد به استرس از بهرهوری کارکنان محافظت میکنند. سازمانها همیشه جهت کمک به کارکنان در رویارویی با عدم قطعیتهایی که در کار آنها روی میدهد، نیازمند مدیران هستند.
سازمانها جهت رسیدن به پتانسیل کامل خود نیازمند مدیران و رهبران هستند. شما نمیتوانید یکی از این دو مورد را بدون دیگری در اختیار داشته باشید. اداره یک شرکت متشکل از فقط رهبران مانند نگهداری گلهای از گربه (کاری عبث و غیرممکن) است. استفاده از مدیران جهت اداره امور به معنی انجام امور بسیار زیاد است، ولی شما هرگز پیشرفت نخواهید کرد.
پیشنهاد مطالعه: تفاوت رهبری و مدیریت: آیا یکی بر دیگری برتری دارد؟سبک های مدیریت و رهبری
انواع مدیریت و رهبری در ۴ دسته اصلی قرار میگیرند که شما در نهایت میتوانید سبک مدیریت خودتان را متناسب با شخصیت و نوع سازمان و کسب و کارتان پیش بگیرید. این چهار دسته عبارت است از:
سلطه گرا
این سبک مدیریتی، سرتاسر با استرس یا تنفر کارکنان نسبت به مدیریت همراه است. روابط کاری در این مدل سبک مدیریت معمولا ضعیف است و کنترل و نظارت شدیدی روی کارکنان وجود دارد. اعضای تیم در این نوع سبک باید از دستورات پیروی کنند و مدیر تنها با دادن پاداش کار تیم را تایید میکند.
متقاعد کننده
سبکهایی که از مدیریت و رهبری متقاعد کننده استفاده میکنند، علاوه بر اینکه ویژگی سلطه گر را دارند، به جای اجبار کارکنان، برای انجام کاری، از سوال پرسیدن استفاده میکند. مثلا اگر بنا باشد در مورد تغییر روند کاری فردی تصمیم گیری شود، مدیر متقاعد کننده، ابتدا با اعضای تیم در این مورد صحبت کرده و کارمندان میتواند با روشهای متقاعد سازی، به مسئولیتشان پایبند میمانند.
مشاورهای
در سبک مدیریت و رهبری به این شیوه، با وجودی که تصمیم گیری اصلی بر عهده مدیر است، اما ارتباطی دو طرفه بین مدیر و اعضای تیم وجود دارد. معمولا با جلسه گذاشتن و پرسیدن نظرات کارمندان قبل از تصمیمگیریها، اعضای تیم را نیز در فعالیتهای بزرگ شرکت میدهند.
مشارکتی
در سبک مدیریت و رهبری به شیوه مشارکت، مدیر، قدرت و اختیار را میان اعضای تیم برقرار کرده و مسائل را با کارمندان بررسی کرده و همراه با آنها به یک تصمیم میرسد.
پیشنهاد مطالعه: تفاوت رهبری و مدیریت: آیا یکی بر دیگری برتری دارد؟معرفی کتاب مدیریت و رهبری
اگر میخواهید بدانید که چه زمانی از قدرت مدیریت و روحیه رهبری خود در کسب و کارتان استفاده کنید، لیستی از بهترین کتاب های مدیریت و رهبری را در این بخش آوردیم که میتواند قدم سبزی برای بهتر شدن باشد. بوکاپو نیز برای راحتی شما عزیزان مرجع کاملی از خلاصه کتاب های مدیریتی و رهبری را برایتان آماده کرده است. برخی از این کتابها شامل موارد زیر است:
پیتر دراکر؛ نویسنده این کتاب را به عنوان «پدر علم مدیریت مدرن» میشناسند. او در این کتاب از گروهی از مدیران یاد میکنند که از آنها خواسته شد برای مدتی در مورد شیوه مدیریت و زمان کار کردنشان یادداشت روزانه تهیه کنند. بعد از بررسی نتایج این کار، متوجه شکاف عمیق بین تصورات خود و واقعیت شدند. بنابراین همه مدیران در درجه اول باید قاتلهای زمان خود را بشناسیم تا بتوانیم یک مدیر یا رهبر موثر باشیم. اما این تنها فاکتور مهم برای تبدیل شدن به یک مدیر اثربخش نیست! دراکر درباره نحوه گرفتن تصمیمات قاطع، راهکارهای تقویت مهارتها و شیوه صحیح تمرکز بر نقاط قوت کارمندان نیز نکات طلایی برای ارائه دارد که پیشنهاد میکنیم آنها را در وبسایت بوکاپو مطالعه کنید.
کتاب ۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری
رهبری کردن امری ذاتی نیست بلکه مهارتی اکتسابی است. جان سی مکسول در این کتاب توضیح میدهد که چگونه موفقیتهای شما در پیروی دیگران از شما مؤثرند و چرا قدرت، شجاعت و وفاداری در جلب احترام پیروانتان فاکتورهای مهمی هستند بنابراین اگر قصد تیمسازی دارید، مرور ۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری به درک عمیقتر شما از تفاوت رهبری و مدیریت کمک میکند.
بهترین رئیس، رئیسی رک و راست است و این شیوه را کیم اسکات؛ مدیر عاملی با تجربه که در شرکتهای مشهوری همچون توییتر، دراپ باکس و گوگل کار کرده است، به خوبی توضیح میدهد. یک مدیر یا رهبر تاثیرگذار، میداند چه وقت و چگونه با بیانی شفاف و روشن، کارمندانش را از سردرگمی نجات دهد، به آنها انگیزه دهد یا بازخواستشان کند. مهمترین نکات این کتاب را میتوانید در وبسایت یا اپلیکیشن بوکاپو بخوانید.
یک مدیر، برای رسیدن به هدفی مشخص، با در نظر گرفتن منابع موجود تصمیم میگیرد چه کاری در چه زمانی و توسط چه کسی به انجام برسد تا بهترین نتیجه حاصل شود. اما یک رهبر، چشماندازی تعیین میکند و با کسب حمایت افراد تیم تلاش میکند انگیزه لازم برای رسیدن به آن چشمانداز را به افراد بدهد.
به تناسب موقعیت و اهداف، نیاز است یکی از این دو نقش، پررنگتر از دیگری ایفا شود. گاهی بهتر است از قدرت مدیریت برای پیشبرد اهداف بهره گرفته شود و گاهی مانند رهبری آگاه و دلسوز در کنار اعضای تیم ناهمواریهای مسیر را پشت سر گذاشت.
نوع ارتباطی که رهبر با اعضای تیم و مدیر با کارمندان برقرار میکند. رهبران افراد را پیرو و همراه خود میکنند و در کنار آنها حرکت میکنند، اما مدیران به عنوان مقام بلندپایهتر، برای کارمندان اهداف تعیین میکنند، منابع لازم را در اختیار آنها میگذارند و عملکردشان را بررسی میکنند.